من و پسرم

ماه اردیبهشت

ملودی زیبای گنجشکان وقت طلوع ، بوی نسیم آمیخته با عطر گل محمدی و رز ، خاک تازه خیس خورده باباران، صدای هیاهوی دخترکان و پسرکان درپارک کنار خیابان و...نوید اردیبهشت را می دهد.  هوای یک لیوان نسکافه شیرین پشت پنجره به دور از استرس چاقی ، هوای قدم زدن در چمن ها درزیر درختان ونوش جان کردن یک قلپ هوابدون منوکسید کربن، هوای رفتن و نشستن سر یک کلاس درس و جزوه نوشتن ، هوای یه هفته مسافرت به جای دور بدون تشویش کار و زندگی آینده ، هوای نون و ماست با طعم تویسرکانیش، هوای دیدن یکی ازفیلم های مهرجویی.   یاددرسهای کتاب مدرسه که بایدزود تم...
16 ارديبهشت 1391

اولین آثار هنری من

این کاردستی ها هم جزء اولین آثار هنری آقا متینه که در 2سالگی با کمک مربیان مهربان (سرکار خانم جلالی) و سرکار (خانم ایزی ) خلق شده است . هنرمندنامبرده  کارهای هنری خود را از سن6 ماهگی با کشیدن دایره های گرد و زیبا آغاز نموده است .سبک این هنرمند رئال و با موضوع طبیعت بی جان و جاندار می باشد.وی قبل از این آثار هم کارهای هنری زیبای دیگری خلق نموده است که درذیل نمونه ای از بهترین کارهای این هنرمند جهت بازدید هنرمندان قرار داده شده است .     ...
11 ارديبهشت 1391

جشن پایان سال مهدکودک

٢٠اسفندماه سال 90فرارسید.روزی که متین مامان قراره اولین برنامه هنری خود رادر حضور بیش از100 نفر از مادران و پدران برگزارکند. قرار بود که یه شعر دسته جمعی و یه نمایش اجرا کنند.من و متین هم دوسه هفته بود که با هم تمرین می کردیم .برای پسرمامان خیلی زود بود .آخه تازه به حرف زدن افتادی .چه برسه به شعر خوندن .ومن همین که پسر گلم روی سن آروم وایسه و خجالت نکشه کافی بود.  روز جشن .زندایی سحر هم اومده بود و برات یه هدیه خوشگل خریده بودومنم به خاطر اینکه مبادا من و ببینی و همه شعر رو فراموش کنی .اصلا جلو نیومدم و قاطی مامانای دیگه نشستم تا برنامت رو اجرا کنی .وازدور فقط قوربون صدقت می رفتم.وقتی روی سن اومدی .خیل...
23 اسفند 1390

جشن تخم مرغ رنگی

قراربود دراین جشن که مهدکودک فرهنگسرای اشراق برگزارکرده بود، مادرها با کمک بچه ها تخم مرغ رنگ کنند.و به خوشگل ترین تخم مرغ ها جایزه بدن. این برنامه قراربود در فضای باز برگزاربشه ولی به علت سرمای شدید داخل یکی از سالن ها برگزارشد.همه مامانا با بچه ها دور میزها نشسته بودن.متین هم همراه دوتا خاله مهربون با بقیه بچه ها دور میز نشسته بودن و قلم موبه دست آماده نشسته بودند.ولی آقا متین که چشمش به ما افتاد قلم مو رایک طرف پرت کرد و اومد بغل مامان و دیگه به هیچ صراطی هم از بغل مامانی پایین نیومد. این بود که من و متین در جشن تخم مرغها فقط نظاره گر بودیم و کلی شاد شدیم ولی خاله های مهربون از طرف ما دو تا تخم مرغ با دوتا کلاه درست کردکه خی...
15 اسفند 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد